اول مهر بیش از آنکه فقط یک روز از سال باشد، بار معنایی خاطرهانگیزی همراه خود دارد؛ ذوق شروع مدرسه و یا برعکس گریه و دلتنگی پایان تابستان و دوری از خانواده …
چه از مدرسه رفتن خوشمان میآمده و چه نه، آن روزها را، اولین روز مدرسه رفتنمان را به خاطر داریم؛ تب و تاب خرید لوازمالتحریر و جلد کردن کتابها، خرید روپوشهای خوش رنگ مدرسه و کولهپشتیای که معمولا از ما کولهپشتی متحرک میساخت. مدرسه رفتن ما با جشن شکوفهها آغاز شد تا بدانیم دانایی و یادگیری شروع این فصل تازه از زندگیمان شایسته جشن گرفتن است.
اول دبستان اما بخشهای خاطرهانگیز دیگری برایمان دارد که محال است با به یاد آوردن و خاطره گفتن از آن روزها قهقهه سر ندهیم و یا لااقل لبخندی بر لبمان نقش نبندد؛ یاد دندانهای شیری جامانده در سیبها و خوراکیهایی که یواشکی سر کلاس یا زیر میز میخوردیم، یاد جریانها و تلاشهایمان برای دوست پیدا کردن؛ چه بهانههایی که برای شروع گفتوگو با همکلاسیهایمان پیدا نمیکردیم!
یاد اینکه دوست داشتیم هرچه لوازمالتحریر برای مدرسهمان خریدهایم، در کوله پشتیمان بریزیم و به مدرسه ببریم، تا مبادا به یکی از آنها نیاز پیدا کنیم اما در دسترسمان نباشد!
یاد مراسم و ورزش صبحگاهی که آن روزها گاه برایمان ملالتآور به نظر میآمد، اما شاید اکنون دلمان بخواهد به آن روزهای شاد بازگردیم.
ضربالمثل مشهوری هست که میگوید: «دوران تحصیل یکی از شیرینترین دوران زندگی است، به شرطی که اکنون در آن دوره قرار نداشته باشی.» حتی اگر از آن دسته دانشآموزانی بودید که از مدرسه و زود بیدار شدن صبحها و مشق مدرسه و هرچیزی که به مدرسه مربوط میشد خوشتان نمیآمد، حتما حالا که آن دوران را پشت سر گذاشتهاید، گهگاهی یاد آن میکنید و دلتان دوباره آرامش و بیدغدغه بودن آن روزهایتان را میخواهد؛ این شعر شاید حال و هوای خوش کودکی و زنگ مدرسه را در ذهنتان بیاورد:
اولین روز دبستان بازگرد کودکیها، شاد و خندان بازگرد
باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبکی
تا درون نیمکت جا میشدیم ما پراز تصمیم کبری میشدیم
همکلاسیهای من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید
کاش میشد باز کوچک میشدیم لااقل یک روز کودک میشدیم
خرید ملزومات مدرسه از گاج مارکتCopyRight Original Article منبع اصلی و رعایت قانون کپی رایت