مختصری از زندگینامه جلال آل احمد
جلال آل احمد در سال ۱۳۰۲ در محله سید نصرالدین از محلههای قدیمی شهر تهران در خانوادهای روحانی که اصالت آنها به طالقان بازمیگشت، متولد شد. وی نخستین داستان خود را در سال ۱۳۲۴ در مجله سخن چاپ کرد و بدین ترتیب به دنیای نویسندگی قدم نهاد.
از آثار او میتوان به پنج داستان، نون و القلم، مدیر مدرسه، زن زیادی، از رنجی که میبریم و بسیاری آثار ارزشمند دیگر اشاره کرد.
سفرنامههای جلال را میتوان در این کتابها خلاصه کرد: اورازان (۱۳۳۳)، تاتنشینهای بلوک زهرا (۱۳۳۷)، جزیره خارک در یتیم خلیج فارس (۱۳۳۹)، خسی در میقات (۱۳۴۵) و سایر کتابها و گزارشهایی که او بر اساس سفرهایش مینوشت.
مهدی قزلی در خصوص این سفرنامهها میگوید: «سفرنامههای جلال آل احمد نکتههایی تاریخی و در خور توجه دارد؛ به طوری که برای نمونه ویژگیهای خارک را نخستین بار شما در سفرنامههای او می خوانید و با وضعیت ایران دهه چهل از ناحیه آثار جلال آشنا میشوید.
روایتی تازه از مرگ جلال آل احمد؛
درگذشت جلال آل احمد
این نویسنده و مترجم نامدار در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ درحالی که در کلبهای واقع در جنگلهای اسالم گیلان زندگی میکرد، درگذشت.
شمس آل احمد، برادر جلال پس از درگذشت او ، این نظریه را که مرگ جلال کار ساواک بوده رسانهای کرد، اما تاکنون این موضوع اثبات نشده و همسر وی (سیمین دانشور) بیان کرد که جلال آل احمد صرفا به دلیل سکته مغزی از دنیا رفته است.
حال در چهل و نهمین سالروز درگذشت جلال آل احمد خواهرزاده وی، محمدحسین دانایی یادداشتی از جلال منتشر کرده است که بر اساس احتمالاتی علت مرگ او را بیان میکند.
یادداشتی از جلال آل احمد
تاکنون نظریههای متعددی درباره مرگ جلال آل احمد منتشر شده، ولی هیچیک از آنها به طور قطع اثبات نشده است. اما یادداشتی که اخیرا از او منتشر شده، میتواند سند محکمی باشد و رازهایی را که درباره علت مرگ زودهنگام او وجود دارد، فاش کند. در بخشی از یادداشتهای او در ۱۴ آذر ۱۳۴۰ درباره وضعیت زندگیاش آمده که “ قضیه کتاب “نون والقلم” به سازمان امنیت کشیده است و هر روز و ساعت منتظر احضار آنها یا حضور آنها هستم. میخواهند همه جبههها و اشخاص را به مجرای حزب توده و کمونیستهای مسکوی برانند تا برای کوبیدنشان هم راحتتر باشند و هم در مقابلش اجر و مزد از آمریکاییها بگیرند و مرا که فعلا بهجایی دارند سوق میدهند که مجبور بشوم دست به دامان کمونیستها بشوم و الامان بگویم! و صدرحمت بکفن دزد اولی بگویم! هیچ چیز دیگر را تحمل ندارند، جز ظاهرسازی قلابی خودشان را و هیچکس دیگر را در مقابل خودشان نمیبینند، جز کمونیستهای علت علت مسکوی را. جهانبینی یکسان در دو روی سکه: آن طرف کمونیستها و اقمار که فقط آمریکا را میبینند و این طرف امریکاییها و ریزهخوارهاشان از قبیل این مادر…ها که فقط روسها را میبینند. دیگران اصلا نیستند، یا باید در همان مقولهها جا بگیرند تا باشند… اما تو حرف خودت را میزنی و چون هیچ جبههای ترا از گز خود و باندازۀ گز خود نمیبیند، نمیشناسدت و نفی میکندت، یا طرد، یا خفه، یا در خفقان و یا در اضطراب میگذاردت. و من الآن درین حالم..“
این موضوع مربوط به روزهای پس از انتشار کتاب “نون و القلم” است. روزهایی که میتواند آغازگر نقطهای تعیینکننده در زندگی جلال باشد؛ زیرا براساس اسناد تکمیلی از همان دوره ایجاد محدودیتهای گوناگون و فشار وارد کردن به جلال از جانب ساواک آغاز شد و این نهاد امنیتی به شیوههای گوناگون راه تنفسش را بستند، یعنی درسها تعطیل، کتابها توقیف، منابع درآمد برای امور زندگی قطع، نصب شنود در جاهای مختلف خانه، وارسیهای پی در پی تمام جاهای خانه در غیاب آل احمد و همسرش، کنترل همه رفت و آمدها که میتواند در مجموع عامل حوادث بعدی در زندگی جلال آل احمد به شمار رود.
خرید آثار ارزشمند جلال آل احمد از گاج مارکتCopyRight Original Article منبع اصلی و رعایت قانون کپی رایت